واکسن 18 ماهگی
سلام
این اولین مطلبیه که می نویسم. برای دخترم فاطمه که دنیای من و مامانشه.
در مورد واکسن 18 ماهگی اش بگم که یه صبح شنبه ای بود که سه تایی رفتیم مرکز بهداشت محل برای تزریق واکسن دختر بابا. از این مطلب که برای من و مامانش پرونده پزشکی تشکیل دادن که زیر نظر باشیم می گذریم.
مامان استرس داشت. دروغ چرا این آخری که من آمپول رو دست خانمه دیدم یکم دست و پام شل شد و منم ترسیدم. ولی فاطمه ماشاالله خیلی دختر خوبی و قوی. اول یکی زدن به بازوش بعد یکی به رون پاش بعد یه قطره هم ریختن تو دهنش. الهی بابا بمیره که دردت گرفت.
ولی انقدر که بچه های دیگه گریه می کنن و بعد آمپول نمیتونن راه برن و بازی کنن؛ فاطمه اصلا این جور نشد و خداروشکر سرحال بود.
ولی یه تشکر جانانه از مامانش باید بکنم که خدایی یه دونست و حسابی هوای فاطمه رو داره. خدا خیرش بده وقتی با فاطمه است من آرومم و خیالم تخته.
من میخواستم وبلاگ رو تو سایت های دیگه بنویسم ولی دیدم این جا تخصصی برای نی نی هاست گفتم بذار این جا مطالبم رو بذارم.
خدایا به هرکس که بچه میخواد و نمیتونه بجه دار بشه یه نی نی خوب و سالم بده.
شاد باشید